بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

اینجا چراغی روشن ست هنوز

 

و فکر می‌کنم پناه، یعنی جایی، گوشه‌ای، که خطری نیست. اضطرابی. اندوهی. 
که یکی که دوست داشتن دارد برایت ، آروم دستاتو مشت کرده باشه توی دستای بزرگ و گرمش و خیلی قرص و محکم بهت گفته باشه : 

اما از اینجا به بعد و من مراقبم
نگران نباش
مواظبتم
اصلا نگران نباش
همین
فقط نگران نباش!
حواسم هست
هم به خودم
هم به تو
هم به هر چی که پیش بیاد!
الانم برو بخواب که درد دست و کمرت آروم بشه
این کابوسای زندگیت شاید کم بشن از فردا
این هول و ولا هم
جدی نگیر
آروم میشی
قول
...
مواظب خودت هستی تا ببینمت دیگه؟

 که تو دلت بریزه ازین همه دوست داشته شدن و بغض بپیچه تو گلوت و فکر کنی دوست داشتن یعنی از اندوهش شرمگین باشی.