"ملالِمان خیالِ شماست. اگر نه، دروغ چرا؟ سربازخانه کم از اتاقِ نمور و حیاطِ بیدرختمان نیست.
از فقرهی قبل که حظِّ همنشینی شما، اسبابِ خُلفِ وعدهی ما شد در مراجعتِ به سربازخانه، مغضوبِ سرکار استوار شدهایم. رخصتِ مرخصی نمیدهند. دلخوشیم به موعدِ ملاقات. بلکه تماشای نگاهتان، دوا کند دردِ این دلِ ملول.
بُرجکِ کنج سربازخانه مشرف است به چاکِ جاده. لذا تمام دوساعتی که موظّفیم به نگهبانی، چشم به راهیم... شاید تقبّل زحمتِ مسیر کرده باشید، قدمرنجه به ملاقاتِ حقیر. نذر کردهایم اگر فراق سر رسید و آدینه آمدید، عکس عیالِ سرکار استوار را پسبدهیم "...
هه...
آشنا بود...
متن قشنگی بود از خودت بود و یا از فیلم نامه ای ؟
باشماق ِ جان تو که خواننده ی قدیمیمان هستی چرا؟!
من که نوشته ام " حرمت خاک شیر دارد این بهاریه جات "
پیشتر دوست داشتم بنویسم
حرمت خاک شیر دارد بهاریه جات پورج خان "
منتهی اسکای جان کاراکتر اضافه قبول نمی کند پدر آمرزیده
این شد که.. این شد !
ای طفلی هر چی سربازه. ای خدااااااا بیچاره سرباز جماعت. هییی سربازی بد دردیه
نوشته ی بکر و خوبی بود.
نرم نویس شدین بانو : )
خلاصه اینکه اون که با کروم آدرستو مینویسه میاد تو بلاگ منم :D
...
http://amour-en-portrait.ca.cx/
فرم خالص بدون محتوا. میشه آخرش گفت خوب که چی؟
ای جووووووووون به این نذر...
سس عزیز من این لینک را چه کار کنم باید ؟!
که خعیلی به دلم نشسته همان فرم خالص بی محتوا کیانی .
انقدر بی سلیقه نبودی که
از ارامش دوستدار چیزی خوندی