بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

دستای شورتی

 

 

 

سردش بود .با عجله لباس خوابش را می پوشد و می خـــــزد زیر پتو. 

بالشش را زیر سرش تا می کند و رمان را دستش می گیرد و از بالای 

 فنجون قهوه ش شروع می کند به خواندن  

" خنکی پتو و ملحفه ها همیشه تحریک کننده ست "  

هر سطر کتاب در ذهنش نقشی می سازد. 

 خطوط کتاب جان می گیرد و از جلوی چشمش می گذرد. 

 هرچه بیشتر پیش می رود بیشتر غرق می شود. 

 صفحات کتاب بوی نارنج و ماسه نم دار می دهد. 

 گرمای سیگار و زمین خیس به درونش نفوذ می کند.  

پتو را کمی کنار می زند و با پایش روی ملحفه دنبال نقاط بکر و خنک تازه می گردد  

چشمانش را می بندد و اجازه می دهد مرد لختی که در تاریکی روی ماسه های  

 نم دار ساحل،  نزدیک یک درخت نارنج دراز کشیده و سیگار می کشد 

 او را در آغوش کشد تا گونه ها، گونه هایش، سینه ها، سینه هایش ودست ها ، 

 گرمای تنش را احساس کند

و بعد ...  

 

 

 

 

 

 

 

 

+ الباقی شو برید زیر پتو با صدا و تصویر کیفیت بالا ببنید ! 

  

 

 

نظرات 18 + ارسال نظر
روانی 7 تیر 1390 ساعت 02:14 http://www.tajavoz.blogfa.com

مهمترین ویژگیش در مبهم بودن دستهایی است
که قراره لمست کنن
اونا پرند از
اضطراب
سرما
سکوت
.
.
.
تفکر
.....................................
زیبا

درود بسیار ...
و این مرثیه ای برای یک رویا بود ...

آدرینا 7 تیر 1390 ساعت 12:47 http://adrinaa2.persianblg.ir

زیبا بود....
به منم سر بزنید....

روی پتو نمیشه دید؟؟؟

تصویر سازی هات عالین مشتری ثابت وبت شدم

[ بدون نام ] 7 تیر 1390 ساعت 13:53

من لازم نیست برم زیر پتو
خودم تصویر سازی میکنم
من اوستای فانتزی سازی هستم

نگار 7 تیر 1390 ساعت 14:07 http://saathayegozara.blogfa.com/

نه پتویی هست و نه یاری و نه دلداری!

نگار 7 تیر 1390 ساعت 14:08 http://saathayegozara.blogfa.com/

نه پتویی هست و نه یار و نه دلداری!

نیلو 7 تیر 1390 ساعت 14:23 http://for-me2.blogfa.com

حس ِ قلقلک دارم ..

جالب بود مثل همیشه
منتظر حضور گرمت هستم

بی گناه بودم 7 تیر 1390 ساعت 16:07

تازه شروع کردم ولی حرفهای زیادی دارم برای گفتن

رویِ تخت؛زیرِ پتو؛تو فکرِ تو!

باید پاشد هی رم کرد
هی دور شد
هی پرید و جفتک زد اما در آخر ببینی خواب بودی و یه کابوس میدید

مهدی 8 تیر 1390 ساعت 02:03

برو بینیم بابا
با این داستان نصفه نیمت

بانو جان این نوشته ات مرا به وجد اورد

اون ادامه مطلبت خیلی باحال بود...اوج آدم ضایع کن بود:دی

وحید 11 تیر 1390 ساعت 14:01

مولانا حکیم عبید زاکانی:
جلق میزن که جلق خوش باشد/
جلق در زیر دلق خوش باشد
ثمره جمهوری اسلامی چندمیلیون جوون جلقیه!
که خیلی هاشون هم جلاقای پیر و متبحری هستن.
حالا شمام جلق و شاعرانمش کردی که در ادب فارسی مسبوق به سابقست!
به قول یارو تلفیقی از هنرهای تجسمی و صنایع دستی!

س ک و ت 14 تیر 1390 ساعت 13:59 http://sokkoutt.blogfa.com/

راز ها دارند
این دستان من ... هوم

سپید 20 تیر 1390 ساعت 13:00 http://salivan.blogfa.com

حالا نمیشه مابقیشو تعریف کنی ... پتو دم دست نیست بریم زیرش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد