بانوی هم جنسم روزگاریست که از ان همه عشقی که فکر میکردم تنها برای من بود دور افتادم دیگر نه نگاهی دارم نه دلی چند روزیست که دلم بدجور هوایش را کرده ولی نه خودش را دارم نه هوایش را خدایی خاطره ها وفادار ترند
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
اون نگاه و اون چشما
مدفون در رنج و غمه
گرمی آتشین می خواهی
شور شرر از اون می خواهی
کاری بکن
حرفی بزن
غبار غم بره هوا از
اون نگاه و اون چشما
چقدر از این نگاه سرد بیزارم. با این نگاه قشنگیه تمام لحظه های خوب از یاد میره
چه عادت تلخی ...
درود بسیار ...
عادت نکنید بانو ...
سعی کنید نگاه دیگری را لایق قلبتان کنید.
دوسال دیگشو تو یه نخ سیگار بدوندو نوشتمکه الان فیلتره
توی پیوندهای وبلاگم لینکش هست
قشنگ بود
تو واژه ی آشغانه ترکیب عشق و آشغال زیباست و رندانه! تا حالا ندیده بودم.
شما ادرس ندارید ؟!
این طور مواقع من میگم : هــــــــی روزگــــــــار
وقتی عادت میکنی به سردی نگاه ٬ حالت به هم میخوره از روزا ٬ لحظه ها و بوسه هایی که فکر میکردی مال تو است!
نخیر ندارم!
به ندرت هم جایی کامنت میزارم.
باید عادت کنم من هم
آمده بودم
دل ببندم ،
یخ بستم ... کنارت
نگاهی که سرد شود از همان ابتدا مال تو نیست
مینی مال هایت تلخ و دلنشین است بانو
بانوی هم جنسم روزگاریست که از ان همه عشقی که فکر میکردم تنها برای من بود دور افتادم دیگر نه نگاهی دارم نه دلی
چند روزیست که دلم بدجور هوایش را کرده ولی نه خودش را دارم نه هوایش را خدایی خاطره ها وفادار ترند