با چشمانی سرخ و تنی گر گرفته پرید رویش
ــ آه تمام رختهایت را دانه دانه خسته خواهم کرد
بعد از نبردی چند ساعته و نفس گیر درحالیکه هنوز تقلا میکرد
خودش را مالید به همه جای تخت و باصدائی که بیشتر شبیه خُر خُر کردن بود نالید
ــ چیز دیگری نمانده جز همین شلوارت ٬الباقی مسائل کاملا تحت کنترل هستند !
منم میخوااااااام
اعتراف میکنم کامل نگرفتم
سلام بانو
همه ی شناختها یکسان نیست
بعضی را باید روی تخت شناخت و بعضی را در مسافرت
بعضی را در کافه تریا و بعضی را هنگامی که روح خویش را عریان میکنند
انسانها یکسان نیستند
بعضی فقط نر هستند کما اینکه بعضی فقط ماده
و بعضی بیشتر از نر بودن مردند و بعضی بیشتر از ماده بودن زن ... و گروهی نیز فراتر از جنسیت انسانند
باید سر فرصت نوشته هایتان را بخوانم
خوب که چی؟
درود بانو ...
راستش خیلی متن را نفهمیدم و مشکل از بنده است ...
نمی دانم منظورتان چه بود.
سلام
مرسی به من سرزدین
بله دوست داشتن دل می خواد اما همین تبلیغات تخیلی تاثیر بسیار منفی میذاره
پاینده باشین و بازم به من سر بزنین
.....................................
راستی عجب گربه ایه
آفرین براین کنترل کنندگی....
سخت میشه گاهی تو را فهمید اما فهمیدم!
کنتـــرلــــــ ..!
.
.
ایـــ کاشـــ میتوانستمـــ روحتـــ راکنترلـــ کنمـــ
دوستـــ داشتنتـــ را کنترلـــ کنمـــ ...
هوســـ خودشـــ بر منـــ سوار بود ..
نیازیـــ به کنترلـــ نداشتـــ ...
.
.
.
همینـــ و بســـ
مثل اینکه مشکل نفهمی مشکل مشترکه!!
خجالت نداره که خب منم نفهمیدم!
انگاری همه بچه مثبت در اومدیم!!!