دخترک نوشته چندیدن بار از تصور ِ بوسیدن ِ لب و دست انداختن ِدور کمر و خوابیدن ِبا من از خواب پریده نفس نفس زنان .... خیس بوده و کلافه ! دراز کشیدهام روی تخت ....تصویری در ذهن ندارم ... حتی فانتزی ... بی فایده ست هر تلاشی برای دور کردن خیالش .. دستانم روی بدنام میلغزد ... سـُریدنِ ملایمِ انگشتان ظریف ِ ... غرق در سبکی، لذت، رخوت .
با چشمانی نیمهباز به ردِّ نور که از لای پرده روی سقفِ اتاق افتاده، خیره شدهام.
بی فایده ست هر تلاشی برای دور کردن خیالت....
کششی دارد که می کُشد آدم را
کلام از نگاه تو شکل می بندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی
رها نوشتن شفای من است. از دستش نمیدهم
عزیزم ...
لذتت پایدار بانو
خوش به حالتان انگشتان ظریف
حال تازه ای ست ...
بغلم کن نفس
تو بغلمی عزیزم ...تو بغلمی
چه تخت نوشتِ آشغانه ای
جانم دارد می لرزد
خیس بودیم و شاد..............
و رها
دوست داشتم
و من دوست ترت می داشتم اگر لینک می گذاشتی .
گودر مرد. ولی من هنوز می خونمت. همین
سپاسگذارم
حس بودن آنکه می خواهی باشد ولی نیست ، آزار دهنده تر از نبودنش به هنگامی ست که باید باشد و نیست!!!!
رسیدیم،
نبود؛
خیلی منتظر ماندیم…
دوست دارم نوشته هاتو تا سر حد ....
مرسی بزرگوار
دستانم روی بدنام میلغزد ... سـُریدنِ ملایمِ انگشتان ظریف ِ ... غرق در سبکی، لذت، رخوت .
دوباره چشم بر هم می نهم
شاید تو را
بودنت را
خواستنت را
در خواب ببینم
شاید
منتظرم
که خوابم ببرد.
که مطمئن شوم.
که بیافتم.
بعد همهچیز تمام شود.
حس گنگی دارم از این نوشته..
اما زیبایی کلامت نوازشم کرد..
یک جرات لحظه ای بود فکر کردن به همجنس خودم ...
این خیلی قشنگه که جواب کامنت ها رو میدی. مرسی
عزیزم ..
هستیم
هیچی هم نشده است
فقط حال و حوصله نداریم وبلاگ بخوانیم و بکامنتیم
کلا حال و حوصله مان رفته و نمیدانیم چرا نمی آید ...
شما بر ما ببخشایید
نشد همدلت ٬ دلم به دردی نخورد
آخی...
عزیزکم ..
تجربه شو دارم یه دنیای عجیبی هست
تجربه شو نداشتم ..فقط خیالپردازی ش کردم ..
اما هنوز که یادش می افتم می لرزد جانم
سلام بانو
بی نفس تر از آنم که از خواب پریده نفس نفس زنان باز تو را طلب کنم
در من نفسی نیست دمی بمان خیال تنهائیهایم
که چندیست نفس در نفست جاری نیست
با من بمان
میمانم اگر بمانی مرا .
سلام
آشغانه یعنی چه؟
توضیح واضحات ؟!
Big Like
اه از این خیال که باخیالت رنده ام و نفس نفس می زنم تو کجایی نفس ...
گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد...
نه به شکل " دوستت دارم" و یا نه به شکل " بی تو میمیرم "
ساده شاید ، مثل :
" دلتنگ نباش، امیدت به خدا ... ! "
دوست میدارمت نفس
مث وقتی میری بیرون سرشو از پنجره بکنه بیرون و بگه :
هوا سرده /دگمه های بلوزت رو ببند
لذتبخشترین چیزی که توی تصوراتم جون میگیره لذته هم آغوشی با اونه ضمن اینکه زجرآورترین چیزه
حتی سوزش دردناک انگشتات نمی تونه لذت خوردن گوشه های ناخنت و ازت بگیره !
ای جرقی! ((-:
آینه .
خوبی بانو؟
بیا
خواندنی دارم
مرسی .
بلاگفا که راه نمی دهد مارا .
از تو انتظار نداشتم اینجوری در برابرم جبهه بگیری ...
متاسف و متاثر شدم خیلی .
بعدش .
گاهی وفقتها ادمها هم اهورایی میشوند
احساس مطبوعی ست .
منظورت همون ور رفتن به خود بود؟ همون..... اره؟؟
نه ولی قشنگ نوشتی.
سرماخوردگی و تب و هذیان همه اسماند؛ همه بهانهاند.
تو هر چه خواستی بنامش ..
چه حافظه ی خوبی داری !
اولین مرد جوانی بودی که شوخی هایت را بی پاسخ نمی گذاشتم .
تو هم جنس بازی ؟
نیستم . قدیمها وقتی دبیرستانی بود عاشق یه دختر شدم که دو سال ازم بزرگتر بود .. ارتباطمان حسی بود ..هیچ وقت کلامی نبود ..اما نگاه هامان نمیزاشت رازی بینمان بماند .. وقتی میدیمش ضربان قلبم بالا می رفت ..گر می گرفتم وقتی دزدکی نگاهم می کرد.. دستاشو خیلی دوست داشتم ..خیلی ...شدیدا می خواستم ببوسمشون ... این تنها حس عاشقانه ای بود و شاید اولین و آخرین ..
بعد از اون هیچ وقت هیچ زنی منو به خودش جذب نکرد .. تا دیشب !
پشیمون نیستم که من هم دخترک را خیالپردازی کردم گرچه هنوز ناارامم ولی حس مطبوعی یود .. نمی داتم بعد از این دوباره بشود اینگونه حس بگیرم یا نه
به هرحال نیستم همان که پرسیدی !
..............
...
همین جرات نگاشتنش حس مطبوع و خواستنی دارد
حسی ع ج ی ب...
:)
..وسلام
..وزن بودن موهبتی عظیم است ..
که بسیاری از مونثان نمیفهمندش
ممنون استاد از حضورتون .
..وسلام
سلام از ماست استاد بزرگوار ...
زشت بابا
چی زشته ؟
اصلا تو زشتی رو تو چی میبینی؟
یه نکته ای برام جالبه و اون اینکه اکثر کسایی که کامنت میذارن دختران در حالیکه شاید باید مطالب برای اقایون جالبتر باشه
شاید هم من اشتباه مکنم
یه مدتی گرفتار بودم سر نزدم ولی باز سر میزنم
موفقیت باشی
ممنون که هستی هنوز ..
سلام خیییییییییییییییییلی عالی بود عزیزم...

حس زیباییه بانو
حس کردن یک دوست داشتن گر چه اندک
هوم.