بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

هر شب

پنجره‌ها[ی شب] را گَرد گرفته‌ام؛
تو هنوز نیامده‌ای.
ظرف‌ها[ی شب] را شسته‌ام؛
تو هنوز نیامده‌ای.
پله‌ها[ی شب] را دستمال کشیده‌ام؛
تو هنوز نیامده‌ای.
عطر [شب] را زده‌ام؛
تو هنوز نیامده‌ای.
چراغ‌ها[ی شب] را خاموش کرده‌ام؛
تو هنوز نیامده‌ای.
گریه[ی شب]‌ام می‌گیرد و آرام سرم را به بالش، – بالش را به سرم – می‌چسبانم؛
داری می‌آیی!
خودم را به خواب می‌زنم؛
می‌آیی.
غلتی می‌زنم و آرام زیرلب می‌خوانمت – طوری که دقیق نشنوی – ؛
آمده‌ای.
می‌چرخم؛
خوابیده‌ای. 

  
هرم