واجبالعرضیم خدمتتان کسی هست آیا خاطرمان را خوش کند به ساخت جیمیلی مفصّل و مقبول، که از قِبَلش گردونه چرخانی عایدمان شود ؟! غریبه نیستید ،خیلی خودزنی کردیم راه بیندازیمش !..مشاعرمان عیبوعلت پیدا کرد لله ِ !... خود و خدائی کار سختی نیست اما به ما رو نشان نمیدهد..چرا ؟ ...بی ادبی نباشد، میخواستیم که حالمان عوض شود ...که دلمان قرار بگیرد در گذر ناگزیر عمر...که هی سرزده تقه مرحمت نکنیم و هی کسی نباشد اندرونی... که خیلی شیک بنشینیم پایمان را بندازیم رو آن یکی و پای دلتنگی آنی که بـُـلد و پررنگ شده بنشینیم ، پی ِ شاعرانگی قصّه ش...شاید شد چاره ی خمودگی و ملال و کشداری مداممان .هان ؟! گیرم بعدِ خواندن دوبارهاش، مثل شاهِ قجر زیر لب گفته باشیم : «نات بد...، نات بد...».