بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

تو زورت به مرگ هم می رسد (هفت _سه)

 

آغاز کلام را تو آب پاشیده ای… پشت سر مسافرت را خیساندی و تَه آب را به گربه دادی…گربه ی کوچک خوابالویی که بلد است آنقدر ناز کند تا حتی وقتی که مسافری هم نداری برایش آب بیاوری… گربه ای که هر روز ظهر جلوی آفتاب پهن می شود تا برای تو و همه گربه های مذکر محل طنازی کند و نفرین همه گربه های مونث دیگر را هم به خمیازه ای بخرد… و آخر شب، بدون آنکه کسی بفهمد توی جوی آب بخوابد و بچه هایش را سقط کند… 

 

آیدین / هرم