بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

رقیب عشقی "چیز" لازمی ست

 

مردهایی که بعد از بیست سالگی دوست داشته ام همه گی یک نقطه ی اشتراک دارند ! یک نقطه ی بزرگ ، که به چشم من بزرگ تر از چشم شماست قطعن ! و در بازه ی زمانی مشخصی فکری ام می کند . همه ی این مردها زنی را شریک مبانی حیات عاطفی مان می کنند که چیزی را در من تحریک نمی کند ! با زنی اداها و المان های عاطفی رد و بدل می کنند که مرا تهییج نمی کند ! معشوقه های بعد از من یا مِترس های پنهان شان همیشه از قماشی هستند که حسادت را در من برنمی انگیزانند ! حس رقابت را در من زنده نمی کنند . چیزی را بیدار نمی کنند که باعث تغییر بزرگی در جایی از بدنم ، ذهنم ، ادبیاتم یا درهرچیز دیگری از اجزای لاینفک من باشد ! با گذشت زمان خودم را فقط یک اسم می بینم در لیست زن هایی که کاملن بی شباهت اند به من و این گاهی ناخوشم می کند و گاهی متعجب ! ...  اینکه زنی داستانی با رقیب عشقیِ مفصلی نداشته باشد ، بسیار کسل کننده ست و من از این بابت زن خوشبختی نیستم ...