مردهایی که بعد از بیست سالگی دوست داشته ام همه گی یک نقطه ی اشتراک دارند ! یک نقطه ی بزرگ ، که به چشم من بزرگ تر از چشم شماست قطعن ! و در بازه ی زمانی مشخصی فکری ام می کند . همه ی این مردها زنی را شریک مبانی حیات عاطفی مان می کنند که چیزی را در من تحریک نمی کند ! با زنی اداها و المان های عاطفی رد و بدل می کنند که مرا تهییج نمی کند ! معشوقه های بعد از من یا مِترس های پنهان شان همیشه از قماشی هستند که حسادت را در من برنمی انگیزانند ! حس رقابت را در من زنده نمی کنند . چیزی را بیدار نمی کنند که باعث تغییر بزرگی در جایی از بدنم ، ذهنم ، ادبیاتم یا درهرچیز دیگری از اجزای لاینفک من باشد ! با گذشت زمان خودم را فقط یک اسم می بینم در لیست زن هایی که کاملن بی شباهت اند به من و این گاهی ناخوشم می کند و گاهی متعجب ! ... اینکه زنی داستانی با رقیب عشقیِ مفصلی نداشته باشد ، بسیار کسل کننده ست و من از این بابت زن خوشبختی نیستم ...