بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

ناله

  

این‌ سال‌ها چشم‌مان به لای ِدر ِ خانه‌ بود، گوش‌مان به ناله‌یِ لولا، بل‌که فتح‌بابی بشود، سیاهی ِ دل پربکشد از زیارتِ پر ِچادر ِسفیدِ شما.
شهره‌ شدیم به دریوزگی و عاشقی. خسته شدیم از این‌همه فراق. کابوس‌مان‌‌ شده یادِ آن‌شبِ رفتن‌تان، خواب‌مان شده رویای ِ روز آمدنت. بی‌چاره دل چه‌می‌فهمد نه‌من نه‌شما یعنی‌چه؟