خاطره ها بدترین لحظات عمر ادمی هستند که مجال رهایی از اونها نیست بدترین اتفاق های ممکن که گاه حواست نیست یقه ات می چسبند و تا زمین ت نزنند خفه ات رهایت نمی کنند حال چه اتفاق افتاده باشند و چه در انبان ذهن سالها خاک خورده باشند مهم اححوالی است که دچارت می کنند بانو
نه .. من ندیدم !!!
سلام بانو
راست می گی
و من یه وقتهایی فکر می کنم روزهای عاشقی من واقعی بود یا همش توهمه
حالا که شما دیدی
به بقیه نگو
من گاهی خاطره مرگ خودم انقدر برام واضح میشه که انگار اتفاق افتاده و الان زنده نیستم..!
دقیقا بانو درک می کنم نوشتتو
خاطره ها بدترین لحظات عمر ادمی هستند که مجال رهایی از اونها نیست
بدترین اتفاق های ممکن که گاه حواست نیست یقه ات می چسبند و تا زمین ت نزنند
خفه ات رهایت نمی کنند
حال چه اتفاق افتاده باشند و چه در انبان ذهن سالها خاک خورده باشند
مهم اححوالی است که دچارت می کنند
بانو
این برای اینه که برخی از رویا ها و ایده ال هامون را پر وبال بهش میدیم و بعد باورشون میکنیم.
من هم دیده ام نیز ...
با همین جفت چشم های خودم ....
جنس کلماتت تغییر کرده بانو
شرایط دیگه اونجوری نیست
یا تو نمی خوای ادامه بدی!
از یکنواختی بیزارم / من اجتماعی نویسم و هر چه خوشایندم بیاد از همان خواهم نوشت ...
من که چنین تجربه ای نداشتم