ما اصلاً چهکار داریم به دامن ِ شما؟ سربهزیری وصیّتِ آقامان بود. حالا هم که هنوز حالِمان خوش نشده،
شما تندی شوفر خبرکردی ما را ببرد. یککلام پرسیدیم شوهری چیزی نداری..؟
+ رواست آدم کلاه از سر بردارد به این عالیجنابان تعظیم کند... برای دانهدانهی نوشتههایشان.
این اندرونی یه مرخصی ساعتی ست ازین دنیا و آدماش،هرفقره میبَرَدمان لای
شمشادهای بهشت گرگم بههوا.بیشر کارها از سرور عزیز جناب پورج خان ست.
بانو وقتی مطلبی را پیچ و تاب میدی فکر نمی کنی یک کسی مثل من تو این پیچ و تاب ها گم خواهد شد
از این دست نوشته دوباره خواهم گذاشت ..اشنا میشوی کم کم
سلام ای بیمعرفت بانو (انقدر میگم تا خجالت بکشی)
اون زمونها بهتر بود گویا
(نگاه یورکی)
نفهمیدم!
داش اکل را دیده ای ؟
دیالوگاش را یادت هست...؟
من شیفته چنین لات بازی حرف زدنام
در پست های اتی بیشتر اشنا میشی ..
وای باورم نمیشه دوباره برگشتی بانو ... خیلی خوشحالم ...
نازکم ...
توشته هاتو خیلی دوست دارم...آرشیوتو تو غیبتت خووندم...خوشحالم دوباره می نویسی..
آهنگ وبت عالیه...دوست دارم اسم آهنگ وخوانندشوو بدونم...
مرسی
فدات شم نازکم ...لطف داری ...
اسم اهنگ و نمی دونم اما خواننده ش یاسمین ه .
هر روز تکراریست
صبح هم ماجرای ساده ایست
گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند
تو بر نمی گردی ..
منظور نداشته که!!!!!
به شیرینی اینجوری گفتنش میارزه
گرفتم
:)
چقدر دلم آن مرخصی را می خواهد
همیشگی٬ نشد به ساعتی شم راضی ام
فقط کاش میشد از آدمها دور شد دور . . .
عزیزکم ..