بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

من حرف می خورم

 

 

... و حال و روز این دست‌های لعنتی‌ام، خالی‌ست  

 

نظرات 7 + ارسال نظر

هر دستی برای خودش قصه ای داره ...عاشق خوندن قصه دستهام ...

حسن 22 تیر 1391 ساعت 18:56 http://sepidedamvalimoo.blogfa.com

[گل]

پژوهنده 22 تیر 1391 ساعت 23:56 http://www.myfava.blogsky.com/

با چشم هایم ورق می زنم
تابلوها
دفتر ها
روزها
تقویم رومیزی
برد فرودگاه
مانیتور
چرا
چرا راهها به سمت تو نیست
چرا آنهایی که از پله های هواپیما پیاده می شوند تو نیستند
چرا امروز روزآمدن به سمت تونیست
چقدر باید ساکم را ببندم
و نرفته باز کنم
چقدر ...

shadow 23 تیر 1391 ساعت 01:05 http://paradaise.blogfa.com

نه دستی برای نوشتن برایم مانده..

و نه دلی برای ردیف کردن واژه ها..

دست و دلم به نوشتن نمیره..!

هم دلش را دارم و هم دستم میرود
اگر اشک بگذارد ..
اگر
اشک ...

شـ ـاسـ ـو ـآ 24 تیر 1391 ساعت 02:18

انقد حرفامو قورت دادم میترسم رودل کنم و بعد بخاطرهمون بمیرم

چه مرگ مسخره ای!

چه مرگ رقت انگیزی ..

علیرضا 24 تیر 1391 ساعت 10:47 http://www.ghasedak68.blogfa.com

دست ها اتفاقا کارشان سخت تر است....که برملا نکنند چیزهایی را که میدانند....

اخ دست ها ..دست های برملا

آهوی وحشی 24 تیر 1391 ساعت 15:36 http://lady-in-red.ir/

تابستانی که هر روزش بارانی ست !!

تابستانی پر از پائیز...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد