میگفت: سختی زندگی بهاین نیست که یادت نرسد آخرین فقره کِی خوشات بوده. بهاین نیست که میراثِ آقات تن ِ کبودِ ننهت باشد، یادگار شوهر بنگیت بچهی علیل. بهاین نیست که وقتی نعش ِ مَردت را از آب کشیدند بیرون، تنت را بفروشی پی خرجی، پی نان. بخوری که تنت زیر لش ِ عرقکردهی یک ازسگکمتری لنگهی تو دوام بیاورد محض ِ اُجرتالمثل. بهاین نیست که آبرویت زیر دامنت باشد و زنِ «ناحیه» باشی.
مرگش اینجاست که وقتی حبست سرآمد و درآمدی، کلید را توی خلاصی ِ قفل ِ خانه بچرخانی، ببینی تن ِ بچهت به طناب تاب میخورد.
Pouraj
تمام اونایی که نوشتی به نظر من سخت تر از چرخاندن کلید در خلاصی قفل خانه و دیدن بچه ی در تاب طناب است
برای مرگ علاجی نیست ..
زن ناحیه...با من بودی؟؟؟
چی میگی نیوشا (اخم)
وای بانو جان خیلی قشنگ نوشتی
خیلی
نوشته های این کتگوری از من نیست ...دیدی چقدر قشنگ توصیف کرده ؟
اوپس..
همون !
آره واسه این یه موردش اصلا چاره ای نیست .
هوم ..
خیلی زیبا مینویسی
اهنگ وبلاگ محشره... از کیه؟
میتونم کدشو داشته باشم؟
ممنون ..از یاسمینه ..
چشم .میرسم خدمتتون ..