بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

حالا هِی از باران بگو

 

 می‌گفت: سختی زندگی به‌این نیست که یادت نرسد آخرین فقره کِی خوش‌ات بوده. به‌این نیست که میراثِ آقات تن ِ کبودِ ننه‌ت باشد، یادگار شوهر بنگی‌ت بچه‌ی علیل. به‌این نیست که وقتی نعش ِ مَردت را از آب کشیدند بیرون، تنت را بفروشی پی خرجی، پی نان. بخوری که تنت زیر لش ِ عرق‌کرده‌ی یک از‌سگ‌کمتری لنگه‌‌ی تو دوام بیاورد محض ِ اُجرت‌المثل. به‌این نیست که آبرویت زیر دامنت باشد و زنِ «ناحیه» باشی.
مرگش این‌جاست که وقتی حبست سرآمد و درآمدی، کلید را توی خلاصی ِ قفل ِ خانه بچرخانی، ببینی تن ِ بچه‌ت به طناب تاب می‌خورد.    

 

نظرات 6 + ارسال نظر
باشماق 29 تیر 1391 ساعت 14:21

تمام اونایی که نوشتی به نظر من سخت تر از چرخاندن کلید در خلاصی قفل خانه و دیدن بچه ی در تاب طناب است

برای مرگ علاجی نیست ..

نیوشا 29 تیر 1391 ساعت 15:20

زن ناحیه...با من بودی؟؟؟

چی میگی نیوشا (اخم)

وای بانو جان خیلی قشنگ نوشتی
خیلی

نوشته های این کتگوری از من نیست ...دیدی چقدر قشنگ توصیف کرده ؟

shadow 29 تیر 1391 ساعت 19:01 http://paradaise.blogfa.com

اوپس..

همون !

پولاددل 30 تیر 1391 ساعت 06:36 http://steelheart.blogfa.com

آره واسه این یه موردش اصلا چاره ای نیست .

هوم ..

خیلی زیبا مینویسی
اهنگ وبلاگ محشره... از کیه؟
میتونم کدشو داشته باشم؟

ممنون ..از یاسمینه ..
چشم .میرسم خدمتتون ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد