نام شما را در به روز شده ها دیدم در وبلاگ پژوهنده هم هستید گویا کسی به جای شما قبلا کامنت می گذاشته هم امدم ببینم چه نوشته اید که تعریف مینی مال هایتان را شنیده بودم هم سلامی عرض کنم و ادبی .
عنوان منو بسیار خرسند کرد ارزوی مرگ ارزوی بی ازاریه
من بسیار این ارزو رو داشتم و برام اصلا غریبه نیست مثل هدایت که می گه همه از مرگ می ترسند من از این زندگی سمج
تعریفم را از کی شنیدی ... کسی به جای من کامنت ؟! چرا من بی خبر ؟ خبری از پژوهنده نیست چرا ؟
هیچ وقت آرزویش نکردم ولی در صورت آمدنش سخت به استقبالش خواهم رفت و سخت در آغوشش خواهم فشرد
اما دیدی چقدر بی آزار ست خواستنش ...اخص تو شبائی که نا نداری حتی بگی میخوامت الان ازبس بغضی و حال خرابی ... اخص شبائی که سرت زیر پتو و چشات بازه هی انگشتای مشت شده رو فشار میدی رو لبات مبادا بغضت بشکنه پر سرو صدا ... اخ بگم باز ؟....
می بینی بانو ... الان از نیمه شب گذشته و من اینجام ... چه نیمه شب خوبیه ها دارم غصه هام رو تنهایی می خورم به کسی هم نمی دم کلا عاشق تک خوری ام
اخی نازی توت وحشی ... بیا بریز همشون رو روی این تخت دونفره که نشسته م روش باهم بخوریم و هی تو بگی : - :تو باز گریه کردی ؟ هی من سرمو بندازم پائین و هی انگشتامو و نگاه نگاه کنم و بگم + :آره باز تا صبح شه شب ....
آقای آرام .... گاهی وقت ها به خودم می گم کاش یه چیزهایی رو نمی دونستم .... بعضی دونستن ها کور می کنه حسی رو که از یه نوشته می گیری بانو.... اینکه ببینی چی نوشته میشه ... با چه حسی می خونن و لذت می برن .. اما فقط خودت بدونی واقعیت چیه کمی ادمو ازار میده
اینو بوسیدم
کو آن آدرس لعنتی وبلاگت ...
لعنتی
مصبتو ..چرا دست شسته ای
پاک
از نوشتن
کجا برم این بغض مزخرف بیات شده را
که چون آغوش تو گرم باشد
و چون خانه ت امن ؟!
سلام بانو
نام شما را در به روز شده ها دیدم
در وبلاگ پژوهنده هم هستید
گویا کسی به جای شما قبلا کامنت می گذاشته
هم امدم ببینم چه نوشته اید
که تعریف مینی مال هایتان را شنیده بودم
هم سلامی عرض کنم و ادبی .
عنوان منو بسیار خرسند کرد
ارزوی مرگ ارزوی بی ازاریه
من بسیار این ارزو رو داشتم
و برام اصلا غریبه نیست
مثل هدایت که می گه همه از مرگ می ترسند
من از این زندگی سمج
تعریفم را از کی شنیدی ...
کسی به جای من کامنت ؟! چرا من بی خبر ؟
خبری از پژوهنده نیست چرا ؟
نیمه شبی که چند شب نوری ست
ها .قشنگ گفتی .
نخواب
امر دیگه باشه ؟!
و در این تلخی،پر از خیالهای شیرینم
عزیزکم ...
از این نیمه شب لذت ببر..
صبح که بشود..
به جرم خوشی..
محاصره یمان میکنند..
بغض ها..!
ناخوشمان میکنی شادو ..وقتی جدی و بی رحم می شوند واژه هایت
هیچ وقت آرزویش نکردم
ولی در صورت آمدنش سخت به استقبالش خواهم رفت و سخت در آغوشش خواهم فشرد
اما دیدی چقدر بی آزار ست خواستنش ...اخص تو شبائی که نا نداری حتی بگی میخوامت الان ازبس بغضی و حال خرابی ...
اخص شبائی که سرت زیر پتو و چشات بازه هی انگشتای مشت شده رو فشار میدی رو لبات مبادا بغضت بشکنه پر سرو صدا ...
اخ بگم باز ؟....
می بینی بانو ...
الان از نیمه شب گذشته و من اینجام ...
چه نیمه شب خوبیه ها
دارم غصه هام رو تنهایی می خورم
به کسی هم نمی دم
کلا عاشق تک خوری ام
اخی نازی توت وحشی ...
بیا بریز همشون رو روی این تخت دونفره که نشسته م روش
باهم بخوریم و هی تو بگی :
- :تو باز گریه کردی ؟
هی من سرمو بندازم پائین و هی انگشتامو و نگاه نگاه کنم و بگم
+ :آره باز
تا صبح شه شب ....
آقای آرام ....
گاهی وقت ها به خودم می گم کاش یه چیزهایی رو نمی دونستم
....
بعضی دونستن ها کور می کنه حسی رو که از یه نوشته می گیری بانو....
اینکه ببینی چی نوشته میشه ...
با چه حسی می خونن و لذت می برن ..
اما فقط خودت بدونی واقعیت چیه کمی ادمو ازار میده
توت وحشی میشه ؟!
ببخش..
با خوندن پستهای نفس..
افسار از کف میدهند واژه های شادو..!
همیشه ساری شادو ..
این شبهای سیه آیا به صبح سپید میرسند؟
من ک باور ندارم
صبر چاره ی بیچاره کننده ای ست ...
اندکی صبر...سحر نزدیک است؟؟؟
نه ! بخواب هنوز
این آرزو در من نفس می کشد انگار
پلاسیده ام بانو
یک زن بی واژه حتی
اخ عزیزکم ....