بسترنشینی ِ ما مکافاتِ دلدادگیست... ناخوشاحوالیمان غمبادِ دلتنگی. لَنگِ مرهمیم بر زخم عاشقی؛ نه شفا. چشمانتظار پاقدمت... دیده به درگاهِ در سفیدشد. چارهی مبتلا طبیب میداند؛ شرح ِ نسخه دواچی. درد از مرض که نیست. مَـردیکن و بیا.
یک نفر در همین نزدیکی ها چیزی به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است … خیالت راحت باشد آرام چشم هایت را ببند یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است یک نفر که از همه زیبایی های دنیا تنها تو را باور دارد …
چقدر این عاشقانه را کسی یواشی درگوشم زمزمه کند ارزوست ...
دوست دارم این متن رو با مخاطب خودم بخونمش..
شایدم منظورت همون باشه..
ولی مخاطبم مرد غروب جمعه هاس..!
هرجوری عشق میکنی بخوانش ...
وقتی آمد و دو زانو در برابرت نشست و سر به پایین انداخت و عرق چهره پاک کرد تحویل نگرفتی
پس باید منتظر بود تا مردی کند و بیاید
بی رحمی نبود تو کارمان ؟
دردت از یار و است و درمان نیز هم...
دل فدای او شد و .... بابا بیخیال... دوره این حرفها دیگه گذشته... جان خودم
نگذشته اگر گذشته تو زیر لب زمزمه ش نمی کردی
درداز یارست و درمان نیز نیز نیز هم !
مراقب لب هایت باش
اگر مرا با کسی اشتباه ...
بوسه بگیرد
هرچه دندان خردشده ببینی
با لرزش لب های من شروع شده است ...
دلم هوری ریخت از خواندن این ابیات ِلیز ...
خسته ام
از راه رفتن در شهری
که آدمهای جدی اش
زندگی را با لحظه ساعات تعطیلی می سنجند
ویراژ توی خیابان
یک گلیم کهنه زیر یک درخت
کباب
و اگر خیلی حوصله بود طنابی به درخت
و تماشای تاب خوردن بچه ها
دلم طپشهای دیوانه وار قلبم را می خواهد
وقتی به ساعتم زل زده ام
و منتظر توام
سر قرارمان
خانه خودمان
راس ساعت دلتنگی ...
خانه خودمان !
چه دوتائی هایی میشود هوا کرد وقتی تو خانه باشی با من ـ تنها
یک نفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است …
خیالت راحت باشد
آرام چشم هایت را ببند
یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یک نفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد …
چقدر این عاشقانه را کسی یواشی درگوشم زمزمه کند ارزوست ...
بارها و بارها خوندمش
عاشق این سبک نوشتنتونم بانو
قلمتان روان ...
نازنین این کتگوری نوشته های من نیست ...من هم شیفته ی چنین نوشتاری هستم ..قلمشان روان
میگذارم بیشتر تا لذت ببری ..
آمدنش دیر شده