میدانی که، تلخم. چشیدهای. گفتهای. که اقرار کردهای و ... رفته ای .
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
آن کس که باید تلخیم را نیز می نوشد بی مهابا چون شیرینی روزهای بهاری ام...
شیرین من..گاهی بیرحمانه تلخ میشوی..جز میزنم..!
این تلخی را ببخشزاده شده از رفتن توستربط چندانی نداشت ولی یاد این افتادم
از مهر دوستان ریا کار خوشتر استدشنام دشمنی که چو آینه راستگوست ...
این روز ها چیز های تلخ چقدر کمیاب و با ارزشندشرابقهوهشکلاتتو...
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
آن کس که باید
تلخیم را نیز می نوشد بی مهابا چون شیرینی روزهای بهاری ام...
شیرین من..
گاهی بیرحمانه تلخ میشوی..
جز میزنم..!
این تلخی را ببخش
زاده شده از رفتن توست
ربط چندانی نداشت ولی یاد این افتادم
از مهر دوستان ریا کار خوشتر است
دشنام دشمنی که چو آینه راستگوست ...
این روز ها
چیز های تلخ چقدر کمیاب و با ارزشند
شراب
قهوه
شکلات
تو...