"تو خیال کن رفتهای؛ خیال کن شلنگ بهدست، آبگرفتهای پشتِ عاشقی، سراندهای تا لبِ چاهک. من که میدانم این غبار مقیم به تمام زندگیم، خاکِ مانده از جای پای توست؛ باز هرکه سراغ گرفت، سر کج کردم سمتِ پنجره، که یعنی رفت. تو خیال کن رفتهای."
انقد پخته ای که سوختی جزغاله شدی شبی یه فروشنده ای که یه لباس خشگل داره اما هر کی میپرسه میگه فروشی نیس چون خودش میدونه لباس خوشگلش جنسش داغونه جنسه داغونم دله داغونم فقط به درده پر کردنه جایه خالیایه قبرستون میخوره ی جییییییییییییییییییییییییییییییغ
ادبیاتتو دوس دارم :)
تو خیال کن رفته ای..
بعد از تو..
از من یک سنگ قبر میماند و...
از تو عاشقانه های من..!
بی نظیر بود... ای داد
تو خیال کن رفته ای...من اما نه!
انقد پخته ای که سوختی جزغاله شدی
شبی یه فروشنده ای که یه لباس خشگل داره اما هر کی میپرسه میگه فروشی نیس چون خودش میدونه لباس خوشگلش جنسش داغونه
جنسه داغونم
دله داغونم
فقط به درده پر کردنه جایه خالیایه قبرستون میخوره
ی
جییییییییییییییییییییییییییییییغ
...مامان خدا را دوست دارد ولی نمی دانم آیا خدا هم او را دوست دارد ؟...
آشوب ..
چه بده با آدم عجین بشه
نفس..نفس.. این خط ها را من می میرم..
بهارکم ...