بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

چشم به راه

 

 

کناره‌ی چرک‌تابِ گل‌ابریشم پلّه‌های بالا را پهن کردم وسطِ پاخور حیاط. به عشق پاقدمت. چه قابل؟ پلّه با آدمیزاد توفیر دارد. لُخت هم که باشد، بی‌آبرو نیست. دوتا چراغ زنبوریِ پایه‌دار عاریه‌ هم تا بوقِ سگ محض روشنی دلت پشتِ در کوچه سوخت.
همچین مترّصد... قبله که می‌گرفت، جمع می‌کردم کناره را؛ سبک می‌شد، پهن می‌کردم. بارانِ تابستان که سامان ندارد لامرّوت. معلوم نمی‌کند. غافل شدم از مسّمای بادمجانِ سر اجاق. ریزریز جوشید و ته‌گرفت و سوخت. کناره‌ی گل‌ابریشم زیر بارانِ بی‌حکمتِ تابستان و فضله‌ی کفتر شد منجلابِ لجن. تو هم که نیامدی!

 

 

نظرات 23 + ارسال نظر
elaheh 10 مرداد 1391 ساعت 04:08 http://parcgah.blogfa.com

همه اش به کنار ... او نیامد

زهره 10 مرداد 1391 ساعت 04:57 http://saahateman.blogfa.com

باران پر حکمت تابستان...اگر دل بخواند خواهد آمد

ممنون از حضور دلنشینت رفیق...امیدوارم تو این ماه مبارک به تک تک آرزوهات برسی

معلوم نمیکند

الیاس 10 مرداد 1391 ساعت 08:38 http://time25.blogfa.com

زیبا بود

شلوارک 10 مرداد 1391 ساعت 09:27 http://shallvarak.blogfa.com

مثل شروع یه فیلم یا رمان خوب ..

بهزاد 10 مرداد 1391 ساعت 09:50

امیدوارم قبل از سبز شدن سبزه ها بیاید

کسری 10 مرداد 1391 ساعت 10:27 http://KHOSHEHAYESHGH.BLOGFA.COM

چقدر کوتاه وپر معنی حرفات و غم انگیز مانده ای تنها در رهی بی سرانجام حس غریبی است این جاده و تنهائی و انتظار و..............

سقوط آزاد 10 مرداد 1391 ساعت 10:43 http://asemaneman1.blogfa.com

باورت میشه سه ساعته توی وبلاگتم تا بتونم نظر بدم؟!
این پستت خیلی حس و حال خوبی داشت یاد خونه های قدیمی که عکسش توی کتاباس افتادم.

(لبخند)

سارا 10 مرداد 1391 ساعت 11:25 http://kabooseroya.blogfa.com

وقتی کسی که منتظرشی نمی آید تمام چیزهایی که برای او تدارک دیده بودی سخت بی معنی می شوند بانو ..

چقدر مسافران این کوچه را به سرانگشت خسته شمردم و
تو
نیامدی

میلاد 10 مرداد 1391 ساعت 12:30 http://salandkooh.blogfa.com/

سلام ممنون که به ما سر زدی

علیرضا 10 مرداد 1391 ساعت 13:06 http://www.ghasedak68.blogfa.com

...........
فوق العاده

م مدنی 10 مرداد 1391 ساعت 15:02 http://www.darkdot.blogfa.com

نیا !
من به امید دیدار تو زنده ام .


//////////////
حالم را میسازد تصویرهای زیبای نوشته هات
مرسی

میزبان 10 مرداد 1391 ساعت 16:01 http://reza-mizban.blogfa.com

سلام .......نوشته هاتو که خوندم افتادم یاد شعرای سید علی صالحی...پرچمدار شعر سپید و کوتاه تو ایران .....بعضی وقتا داستان کوتاه هم میگه......

خیلی خوجم اومد.........

(لبخند)

میزبان 10 مرداد 1391 ساعت 16:02 http://reza-mizban.blogfa.com

تبادل لینک پایه بودی بگو....

من زیاد کسی رو لینک نمیکنم

ولی از وبت خوشم اومده چون منو یاد خاطره ها انداختی؟

شما اینجا لینک کسی رو می بینید آیا ؟!

راننده آژانس 10 مرداد 1391 ساعت 23:08 http://naghabel.blogfa.com

سلام
ممنون از حضورتون خوشحال می شم بیشتر آشنا بشیم

گرگنما 11 مرداد 1391 ساعت 00:46 http://haziunname.blogfa.com/http://

از کی بیشتر الهام میگیری؟ هدایت؟ سیمین دانشور؟ جلال ال احمد؟
سبک نوشتنت تو این مایه هاست. خوب بود لذت بردم

بهاره 11 مرداد 1391 ساعت 02:17 http://alakiiiii.blogfa.com

چه دلی داری بانو..

نیوشا 11 مرداد 1391 ساعت 12:46

خبر سلامتش را همان قطره های باران رساندند...نشنیدی؟
(هیچ بارانی بی حکمت نیست)

تقدیم به بانو 11 مرداد 1391 ساعت 13:50

یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد پر پروانه شکستن هنر انسان نیست


گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم

یادمان باشد سر سجاده ی عشق جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

آدمیزادی 11 مرداد 1391 ساعت 14:22 http://adamizadi.blogspot.com

برهنه به بستر بی‌کسی مُردن، تو از یادم نمی‌روی
خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمی‌روی
گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بی‌قرار، تو از یادم نمی‌روی
سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی،
تو از یادم نمی‌روی
سوزَنریزِ بی‌امانِ باران، بر پیچک و ارغوان،
تو از یادم نمی‌روی
تو ... تو با من چه کرده‌ای که از یادم نمی‌روی؟!

دیر آمدی ... دُرُست!
پرستارِ پروانه و ارغوان بوده‌ای، دُرُست!
مراقب خواناترین ترانه از هق‌هقِ گریه بوده‌ای، دُرُست!
رازدارِ آوازِ اهل باران بوده‌ای، دُرُست!
خواهرِ غمگین‌ترین خاطراتِ دریا بوده‌ای، دُرُست!
اما از من و این اندوهِ پُرسینه بی‌خبر، چرا؟

آه که چقدر سرانگشتِ خسته بر بُخار این شیشه کشیدم
چقدر کوچه را تا باورِ آسمان و کبوتر
تا خوابِ سرشاخه در شوقِ نور
تا صحبتِ پسین و پروانه پائیدم و تو نیامدی!

"سید علی صالحی"

(لبخند)

حواس پرت 11 مرداد 1391 ساعت 18:42

هی میخونم هی بغض میکنم هی میگم نفس نفس نفس ..

اخ چه همه بغلت را کم دارم تو این روزا...شبای گم و پر کابوس

نیلو 11 مرداد 1391 ساعت 22:38 http://for-me2025.blogfa.com

نمیدونم چرا ی ِ حسای ِ شدیدی دارم که انگار میدونم مخاطب ِ‌این لحظه هات کیه :)
دوس دارم این دستای ِ خالی و سرد بگیرن دستای ِ با محبت ِ اونی که لیاقتشو دارن ..

کاش داشته باشه لیاقتش را ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد