« زن مویی را از دهانش بیرون کشید. پشت پیشخوان ایستاده بود نگاهش میکرد. تار موی کوتاه کمرنگی که مال ِزن نبود ، مالِ مرد هم ... زن دندانهای بالاییاش را روی زبانش کشید تا موی کس دیگری را از سیستم پیچیدهی حافظهی حسیاش پاک کند » ...
مدتها بود سر نزده بودم بهت ممنون اومدی
و با خود اندیشید که گمانم خواهرش را دیده.
سلام مو را میشود انداخت دور اما ...
چه خوب بود این...همذات پنداری مینماییم!!
مدتها بود سر نزده بودم بهت ممنون اومدی
و با خود اندیشید که گمانم خواهرش را دیده.
سلام
مو را میشود انداخت دور اما ...
چه خوب بود این...
همذات پنداری مینماییم!!