بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

با اینهمه مردها گریه می کنند ( دو _ شش)

   

 

پیرمرد در حالی که به سختی با دست‌های لرزان آlــتِ چروکیده‌اش را از لای زیپِ شلوار بیرون می‌کشید،گفت:تنها یادگاری که از گذشته بعد از مادربچه ها برایم باقی‌مانده همین است.

پیرمردهای دیگر می‌خندیدند..سورئالیست..