بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

بانوی اجاره ای

بعضی آدمـــا رو بـــاید رو تـخـت شنـاخـت

میشد خیال کرد، فکر ما به سرت هست (شش_یک)

 

  

"ملالِ‌مان خیالِ شماست. اگر نه، دروغ چرا؟ سربازخانه کم از اتاقِ نمور و حیاطِ بی‌درخت‌مان نیست.
از فقره‌ی قبل که حظِّ هم‌نشینی شما، اسبابِ خُلفِ وعده‌ی ما شد در مراجعتِ به سربازخانه، مغضوبِ سرکار استوار شده‌ایم. رخصتِ مرخصی نمی‌دهند. دل‌خوشیم به موعدِ ملاقات. بل‌که تماشای نگاه‌تان، دوا کند دردِ این دلِ ملول.
بُرجکِ کنج سربازخانه مشرف است به چاکِ جاده. لذا تمام دوساعتی که موظّفیم به نگهبانی، چشم به راهیم... شاید تقبّل زحمتِ مسیر کرده باشید، قدم‌رنجه به ملاقاتِ حقیر. نذر کرده‌ایم اگر فراق سر رسید و آدینه آمدید، عکس عیالِ سرکار استوار را پس‌بدهیم "...