-
ای فدایت هی هی و هی های من.
28 خرداد 1391 04:56
« قربان آن دو دکمه نجیب سینـ lـ ــه بندت که از پشت پیراهن پیداست. »
-
سیاه رنگ خوبی نیست
27 خرداد 1391 09:05
تلخی ِ مردن ِ آدم این ست که داغ ِ آدم می مانَد مثل ِ زخمی که از شاخ ِ کنده روی ِ کلّه ی ِ قوچ ها مانده باشد ! " خاطره "ی خاله م خاطره شد .
-
پرنده
26 خرداد 1391 17:06
مهم نیست چقدر دلش بخواهد. نهنگ نیست.
-
For you baby
26 خرداد 1391 04:07
موهای دخترکی را باد باخود ازتـَه بُرد . +
-
از پشت شیشه ها ..
25 خرداد 1391 07:56
نگاه خسته اش بر روی برگ ها کشیده میشد خِس خِس خِس
-
پنکه سقفی
24 خرداد 1391 17:42
عاشقی جواد بازی تن هاست .
-
زمانی برای مستی اسب ها ...
24 خرداد 1391 04:03
. : فشار هر کلید برای ادامه . :
-
وقتی به آرامی شروع به مردن می کنی ...
6 آذر 1390 18:24
حرفهای با کلاسم ته کشیده ٬ کتاب نخوانده ام و نمی خوانم بسکه خودم توی دره خودم تنها هستم٬ نه سارتری هست نه کامویی نه حتی تگزوپری ناآرامی که برایم داستانِ مهربان بگوید. حرفهای با کلاسم ته کشیده خیلی سال است که داستایوفسکی نخوانده ام و شاید دیگر حتی یادم نمی آید راسکولنیکوف چه شکلی بوده. قزاق پتراکف ولی سراغم می آید...
-
لطافت آنقدر دارد
5 آذر 1390 20:14
آشپزخانه پر از صدای سکوت بود آنجنان زیبا دوان پای برهنه گذشتی که پروردگار تا مدتها اسلو موشنش را با فرشته ها تحلیل می کردند
-
معرفت شناسی
5 آذر 1390 01:22
بعضیا آب نمی بینن،وگرنه خوب سر ِ آدم و زیر آب می کنن.
-
باز شب شد
4 آذر 1390 00:47
تختِ دو نفره و تنهایی ِ تاریک ِ یک نفره!
-
نرگس
3 آذر 1390 08:26
[ این را من ننوشتهام. آن که نوشته خود خودش گفت این مال من است.مال خودِ خودِ من.حالا این جا باشد که مال همهی آنهایی بشود که عشق نرگساند. ] بغضش را فرو داد. آخرین پک عمیقش را به تهماندهی سیگارش زد. صورتش از نور سیگار سرخ شد. شیشه را کمی پایین کشید. نگاهی به آیینه کرد و تهسیگار را از پنجره بیرون انداخت. ته سیگار...
-
پرکن پیاله را تصدقت
2 آذر 1390 01:50
آدما حق دارن هر وقت دلشون خواست بمیرن . یکی بره به این خدا حالی کنه دل ِ من اندوهگین ِ جای ِ خالی ها نبوده ، نیست رضا پرشان . روزهای ِ در راه را دلتنگم تنها. تسلیت .
-
چراغ های رابطه چشمک زنند
1 آذر 1390 01:36
ظاهرم عالی ست گر چه از وقتی به خانه رسیده ام یک ربع بیشتر وقت نداشته ام نرسیده ام حمام کنم اما ارایش وموهایم قشنگ شده و چشمهایم معصوم ،تنها چیزی که اذیتم می کند ته بوی ادکلن مردانه ست که روی تنم نشسته و وقتی ندارم تا حمام کنم لباسهایم را عوض کرده ام و عطر هم زده ام نمی دانم کس دیگری جز خودم متوجه این ته بوی خاص می شود...
-
سیاووشون
30 آبان 1390 08:55
آن قماربازای خسته ایی که هیچشان نمانده الاّ هوس ِ قمار ِ دیگر را اگر به مرگ بگیری به هیچ چیز دیگری راضی نمی شن .
-
مرد حیوان لطیفی ست ...
29 آبان 1390 09:50
( .... ) چیزی از آن زن باقی نمانده. نگران نشو.
-
اجبار آخرین را هم باز می کند
28 آبان 1390 19:44
گره های سینه بند دخترک آرام و خونسرد باز می شود سردی نفس های ناپیوسته دخترک به کسی می خورد نوبت به آخرین گره رسیده است او پشیمان شده است .......
-
فقط ؛
28 آبان 1390 01:32
یارم نظر تو برنگردد .
-
سیم آخر
27 آبان 1390 13:52
« وقتی دلِ زن برای هیچکس مهم نباشد، زن خودش را به دلـش ترجیح میدهد. »
-
انزوای ناگهانی
26 آبان 1390 08:41
سعی کن به جای اینکه هِی بری اون آدمی رو که تَهِ ذهنت تپوندی بکشی بیرون و با سر انگشتات،خاکِ روشو پاک کنی و هِی نگاه کنی تو چشاش و هِی بغض کنی و هِی یادت بیاد چقدر بِش اعتماد داشتی و می دونستی چقدر دوسِت داره و بغلش گرم بود و پریـ lـ ود رو می فهمید و بلد بود آرومت کنه و هِی دلت کوچیک شه ، هِی کوچیک شه ..، هِی کوچیک...
-
چرا می ترسم پـَـر ِت بدم
24 آبان 1390 21:45
می گفت : کفتر باید جَلد ِ خودت باشه که وسط بیابون ولش کنی بره باز برگرده پیش خودت، نه اینکه به خونش و جاش عادت کرده باشه !
-
حال ِ ساده
24 آبان 1390 00:48
« با مرد موفقّـی ازدواج کرد و بقیهی عمرش را به زنبودن گذراند . »
-
و من امشب از همیشه زن ترم
23 آبان 1390 01:56
دخترک نوشته چندیدن بار از تصور ِ بوسیدن ِ لب و دست انداختن ِدور کمر و خوابیدن ِبا من از خواب پریده نفس نفس زنان .... خیس بوده و کلافه ! دراز کشیدهام روی تخت ....تصویری در ذهن ندارم ... حتی فانتزی ... بی فایده ست هر تلاشی برای دور کردن خیالش .. دستانم روی بدنام میلغزد ... سـُریدنِ ملایمِ انگشتان ظریف ِ ... غرق در...
-
یک "دوتایی" ِ آرام... [۷]
22 آبان 1390 12:48
کنارِ هم دراز کشیدهایم ٬کتاباش را با یکی از دستاناش نیمهباز نگه داشته. سرِ من جایی است میان سینه و بازوی او و یکی از دستانام دورِ بدناش حلقه شده و حرف میزنیم. و میبوسماش، چند بار . و کتابِ نیمهباز از دستاش رها میشود...
-
درد زن بودن
21 آبان 1390 23:04
ظهر بود حوالی ساعت سه . چله تابستان و گرم در اتوبوس شرکت واحد . طبق معمول این ساعت ها قسمت جماعت مردان خالی و آرام و قسمت زنان پر و در فشار و تلاطم همیشگی برای رسیدن به خانه و خرید . گروهی از زنان هم که شیرتر بودن در قسمت مردانه . در این میان دختری خسته پرجرات تر ظاهر شد و رفت در انتهای قسمت مردانه نشست . اما چه...
-
روسبــی کهنه کار
20 آبان 1390 19:04
یه جایی خوندم که جنـ اـ ده ها معمولن توی جنـ l ـده خونه ها لباس می پوشند دوباره بعد ِ رفتن ِمشتری. این نشونه فهم صاحب جنـ lـ ده خونه اس به نظر من. با وجود اینکه زندگی جنس ـl ـی سالمی نداشته.
-
زنی دیگر
19 آبان 1390 20:34
کسی هست گاهی مهربان تر،از خود گذشته تر و حتی حساستراز دیگر زنها،اما زنها دوستش ندارند چون گاهی جایشان را پر میکند..فرقی نمیکند دل یا تختخواب یا صندلی جلو ماشین!من هم شاید مثل بقیه زنها دوستش نداشته باشم یا حتی بیزار باشم اما خوب که فکر میکنم میبینم حسابی گردن شوهر،پدر و برادرمان حق دارد!چه وقت و بی وقتهایی که مردِ مان...
-
همین نزدیکی باش
19 آبان 1390 11:10
آخر ِ خط همان تختی ست که صبح ازش بیدار شدی .
-
از پشت ِ شیشه ها
18 آبان 1390 20:02
« تو فرودگاه همیشه وحشی ترین بغض ها پرسه می زنند »
-
بعضی چیزها، خیلی چیزن!
18 آبان 1390 09:49
خاصه اون چیزهائی که نباید اتفاق بیافتند، وقتی اتفاق می افتند یک طوری می افتند انگار باید حتما اتفاق می افتادن !