-
زرد آسمونی
17 شهریور 1391 15:45
یکی از بدبختیهای دلچسب من اینه که برای خوشبخت شدن هم باید دعا کنم. اما بدون اینکه دعا کنم، بدبخت میشم…
-
بی بی خسته
16 شهریور 1391 20:01
حریف فرضی خوبی هم نیستم حتی ! تو بهجای من هم تاس بیانداز لطفاً؛ من هم پوستِ کلفتم را به باختهای تو قرض میدهم.
-
داد
16 شهریور 1391 15:29
خدا نیاوَرَد که دل به چمدان ببندی؛ بعدِ یک پاییز خیالِ آمدن و یک زمستان نیامدنش.
-
آخرین پرده
16 شهریور 1391 00:38
میگفت: همیشه درد کشیدن از دانستن شروع می شود. یک روز آدم از سر کار می آید خانه توی فکر اینکه امشب یک بچه بسازد یا فردا. اینکه زنش ش ـlـ ورت زردی که تازه خریده را آخر می پوشد؟ بعد آدم برسد خانه و احساس کند که از توی پنجره صدای هن و هن و چلپ چلپ می آید...
-
مکافات
15 شهریور 1391 00:02
دارم مدام نگاه می کنم ببینم چطور می شود از تو باز هم انتقام بگیرم .
-
حرفهایمآبانه
14 شهریور 1391 10:02
آدمها چیزهای خیلی پیچیده که میبینند، بعضاً خوب ایمان میآورند.
-
سیاه،سبز،سفید
9 شهریور 1391 18:40
همیشه توهمی برای بودن هست…
-
از عشق و تراژدی . سه
9 شهریور 1391 13:21
زنان و مردانی که نه به پایِ هم ، به دستِ هم پیر میشن ...
-
گوش هایم را میگیرم
8 شهریور 1391 20:30
" وقتی چیز مسخره ای برای من مهم است؛ مرا قضاوت می کنی. از من نمی پرسی چرا. تو هم به آن مسخره بازی می پیوندی " ...
-
خفگی
8 شهریور 1391 19:55
سرباز داریم. عاشق داریم. فارغ داریم. دیوث، جاکش، خسته، داغون، همه چیزی پیدا میشود این اطراف. اما از آن آدمهایی که بشود باهاشان زندگی کرد ، نه ! که نیست ! که پیدا نمیشود.
-
تماشا آتش ست
8 شهریور 1391 18:53
... صدایت و چشمهای سیاه ِ پر از رفتنت
-
بادبود
2 شهریور 1391 17:16
زمانه هیچ نبخشد ، که باز نستاند ...
-
چیزهایی که میگویم و به نظرت به درک
31 مرداد 1391 19:36
گفتن ِ دوستات دارم سختترین کار ِ دنیاست، وقتی کسی دلش نخواهد این را بشنود. و من میتوانم این را بارها و بارها تکرار کنم. همین دوستت دارم را. دوستت دارم را.. دوستت دارم را... دوستت دارم را.... حق با آقای الف است. گفتناش بی هیچ امیدی واقعیتر است. گیرم واقعیترها همیشه شکست بخورند.
-
هوا ابر بود که ...
31 مرداد 1391 13:35
خیلی از چیزها رفتنشان ،بودنشان را باعثِ باور می شود و آدم درک می کند کم کم بیچارگی را
-
...ز بامی که برخواست عمرا نشیند
31 مرداد 1391 00:02
آدمها زیاد عاشق میشن، اما هیچوقت دوبار عاشق یک نفر نمیشن . آره رفیق.
-
که چرا غمگین اینهمه
29 مرداد 1391 18:18
همیشه یکی از زن های زندگی مردی که دوستش داشته م بودم که هرگز تمام زندگی ش نبوده م ...
-
تحمل دنیا سخت ست
28 مرداد 1391 18:42
دیدین زندونی که میاد پشت شیشه به امید یه ملاقاتی ؟!
-
پروانه ای در مشت
25 مرداد 1391 18:36
نفس بکش دخترکم با همین ریه های تنگ بیمار که یک قهقهه را تاب نمی آورند و به شماره می اندازند دم و بازدمت را نفس بکش.آنقدر که پرشود حجم همه ی کابوسهات از عطر زندگی ... که مدام دنیا فرصت های تازه ایی برای گریستن در اختیار آدم میگذارد...
-
هذیان های زرد
21 مرداد 1391 03:44
+ درختی بـَر شاخــه های گنجشکی نشسته است. + تبر کنار ِ کـُـنده ها جنگل ِ سوخته را نگهبانْ بود ... +شوریده بوده برکه و غمگین .
-
در بی پناهی
20 مرداد 1391 00:16
دست هایِ تو تصمیمم بود، باید میگرفتم و دور میشدم.
-
کابوس
18 مرداد 1391 20:19
پرندگانی که به خیال سرما می کوچند و برای همیشه ،راه خانه را از یاد می برند ...
-
از "گا"هی که می رویم
18 مرداد 1391 03:36
می گفت : درد و باید خالی کنی وگرنه دردش از کمر پـُر و خالی نشده بیشتره سالار....
-
..که مَرد هَم مَردای قدیم
17 مرداد 1391 15:54
زردچوبه ها خودکشی هم کنند،زعفران نمیشوند .
-
به کی بگی ...
16 مرداد 1391 21:51
سرمای ِ بزرگ و بی رحم ِ نبودنش باور ِ هر چه بهار را در من مُرده
-
تو که اینهمه دوری
16 مرداد 1391 15:18
ما که بی دانه بندِ دامِ شما گردنگرفتیم. ما به جهنّم! دَم دادهایم به تنهایی، ب و خور میگیریم، بلکه نفَستنگی رفت. آن حوالی که خوشی، کسی هست سر بگیرد به ابرِ بهار.. که نبار، رفتنش سخت میشود؟ Pouraj
-
از عشق و تراژدی. لابد دو
15 مرداد 1391 18:07
شاید اگر همدیگر را پیدا کردیم ، اینبار ، من مردّد باشم .
-
چه جای ِ کاش
15 مرداد 1391 09:29
...که به در و دیوارهای متعددی کوبیده تا کسی از دوست داشتن َش منصرف نشود .
-
مقاومت در هم شکسته یا حالا هرچی
14 مرداد 1391 19:31
بعد اصلا اومده بودم که بنویسم باید ترسید از مردائی که ادعا میکنن همه چی دونن ، که بلدَن خیر ِ سرشون جوری باهات رفتار کنن که تو خودت با پای خودت بری زیرشون بکـَپی و بگی بیا منو آره ! بعد نمیدونم چی شد همچی زر مفتی زدم اون پائین ! بعد هِی دارم از صبح با خودم کلنجار میرم اگه یه باره دیگه خواست بیاد منو.. آره؟ منم ..آره ؟...
-
سلاخی
14 مرداد 1391 06:35
از مردائی که " با التماس، تهدیدهای ملیح ،خاطر نشان کردن همه ی محبت هایی که بی چشم داشت برات انجام داده که پس زدنش تورو متهم کنه به بی چشم و روئی ، قهر و کم محلی و بعضا داد کشیدن و هوار زدن و نقش ِ آدم ِقربانی بازی کردن و... " تو رو توی شرایط روحی روانی میزاره که نتونی بگی نه و مجبور میشی به هر دلیلی "...
-
از عشق و تراژدی . یک
13 مرداد 1391 18:05
مردی که میگفت مرا عاشق ست و اشتباهی صدایم میزد !